جدول جو
جدول جو

معنی میون ده - جستجوی لغت در جدول جو

میون ده
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیونده
تصویر شیونده
آمیخته شونده، لرزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میوه دل
تصویر میوه دل
کنایه از فرزند، قرّة العین، درّ
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ)
نام ایستگاه راه آهن از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان و آن اولین ایستگاه سمنان به دامغان در کیلومتر 18 است سکنۀ آن همان کارمندان ایستگاهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10هزارگزی خاور کردکوی با 720 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِیْ وَ دِ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 291 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری سبزواران با 240 تن سکنه. آب آن از رود خانه هلیل و راه آن مالرو است. مزرعۀ میان ده پایین جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ دَ / دِ)
مخلوطگشته، لرزان شده، برهم زده شده. (ناظم الاطباء) ، برهم زننده. آمیزنده، لرزنده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از میزیدن. بول کننده. ادرارکننده. شاشنده. که بشاشد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَدَ / دِ)
نعت فاعلی از مردن. که بمیرد. (یادداشت مؤلف) : مائت، میرنده که به مردن نزدیک گشته. میت (م ی ی ) ، مرده که هنوز نمرده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مو یَ دَ / دِ)
نالنده. نالان. مویان. مویا. که مویه کند. مویه گر. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به مویه گر شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری مهاباد با 203 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نَ)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 8هزارگزی ابهر با 744 تن سکنه. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
یکی از قلاع معتبر اسماعیلیان که در ولایت رودبار (واقع در شمال قزوین) نزدیک قلعۀ الموت واقع بوده و هلاکوخان مغول آن را گشوده است. (از جهانگشای جوینی ج 3 چ قزوینی ص 123) (از نزهه القلوب مقالۀ 3 چ لسترنج ص 60 و 61)
لغت نامه دهخدا
(نِ سُ لا)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 24هزارگزی جنوب باختری مهاباد با 251 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
خانه بهشت. جای خرم. باغ باصفا. محوطه ای بهشت مانند. محل بهشت سان:
در هر چمنی چو چشم بینا
مینوکده ای به رنگ مینا.
نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 269)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ نَ دَ / دِ)
متصل کننده. به هم آرنده. ملحق کننده
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِوَ دَ / دِ)
پیوسته. متصل شده. پیوندخورده
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
نام یکی از دهستانهای بخش رضوانده (رضوانشهر) منطقۀ طالشدولاب شهرستان خمسۀ طوالش است. این دهستان بین دهستانهای خشابر - پره سر - گیل دولاب واقع و راه شوسۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط آن می گذرد. میانده از ده آبادی تشکیل شده و در حدود 3500 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، واقع در 5هزارگزی شمال صومعه سرا با 1444 تن سکنه. آب آن از رود ماسوله و استخر و راه آن مالرو است. یک بقعۀ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
بر هم زننده آمیزنده، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بمیرد فانی: ازثری تا باوج چرخ اثیار همه میرنده اند دون و امیر. (حدیقه)، جمع میرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میوه دل
تصویر میوه دل
کنایه از فرزند است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
((وَ دَ یا دِ))
برهم زننده، آمیزنده، لرزنده
فرهنگ فارسی معین
فانی، میرا، هالک
متضاد: حی، زنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی کمر، ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در میانه ی میدان قدم می زند در اینجا مراد میان دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده ای در وسط طویله برای جدا کردن حیوان ها از هم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
میان چیزی، فی مابین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر، میان، داخل، میانه، در کانون جمعیتی قرار داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای نیالا یا منطقه هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای که از ارتفاع هشتصدمترسی دامنه های شمال غرب کوه
فرهنگ گویش مازندرانی